محور دریای بیکران خداوندی
بسم رب الشهدا
مفقودین عزیز، محور دریای بیکران خداوندی اند و فقرای ذاتی دنیای دون در حسرت مقام والایشان در حیرتند.
صحیفه امام خمینی(ره)، ج۲۱، ص۱۴۷
بسم رب الشهدا
مفقودین عزیز، محور دریای بیکران خداوندی اند و فقرای ذاتی دنیای دون در حسرت مقام والایشان در حیرتند.
صحیفه امام خمینی(ره)، ج۲۱، ص۱۴۷
بسم رب الشهدا
در امتداد نور... زیر آسمان همین شهرمان... اما نه!
انگار کنار اروند بودیم... پیش والفجر8یها...
مهمانان به صورت گروهی از حرم شهدای گمنام در طول مسیر حرکت میکنند تا برسند به سالن... آنجا که قرار است چیزهایی را یادمان بیاوری... و حسهایی را از نو زنده کنی...
راوی روایت میکند... و اما این بار راوی تویی و همه آنهایی که از آنها صدایی مانده و تصویری...
اما نه... آنچه مانده راه و رسم است... یک بینش، عقیده.. یک کتاب پر از عمل...
واژه و حرف را به سکوت بنشانید... همین حال و هوایتان از پشت دوربینهای قدیمی گویاتر است...
پس دستمان را میگیری میبری به 27خرداد91 آن روزها که ثانیههای زندگیمان را واقعی زندگی کردیم... آن روزهایی که سلوک گمنامیها زیر لب میگفتند:
یوسف گم گشته باز آمد به خانه... شاد باش..
خوب یادم انداختی آن حسی را که بین روزمرگیهای زندگی گم کرده بودیم...
احساس میکنم چقدر حواست به من هست!
بسم رب الحسین

بعد از چله زیارت عاشورای پارسال،میگفتند که چله دوم هم برپا کنید...دلها تنگ شده بود برای خیمه ی سلوک گمنامی و چهل روز زیارت دسته جمعی مولایمان حسینعلیه السلام
و حال خیمه سلوک گمنامی در حرم شهدای عزیز دانشگاه مان برپا شده و ۴۰ روز همنوا با دو شهید عزیز زیارت عاشورا زمزمه میکنیم...
قرار است راه و رسم حسینی شدن و حسینی زیستن را بیاموزیم...
دوستان یادمان باشد دل ٍ دانشجوی حسینی مسلک،جای نامهربانی و هرآنچه با بندگی خدا فاصله دارد نیست...چرا که این دل قرار است زائر کوی حسین شود انشاالله...
مطالعه لینکهای زیر فراموش نشود:
1-آثار معجزه آسا و سند زیارت عاشورا
۱۵آبان ۱۳۹۰ بود.۱روز اول برپایی خیمه ای که هر روز در ساعتی مقرر انگار وعده گاه ما بود با صاحبش..!خیمه سلوک گمنامی...!
این روزها چقدر دلم تنگ است ..جای خالی خیمه این روزها بیشتر احساس میشود.
بعد از اتمام وعده چهل روزه مان ،خیمه چند روزی برپا بود.تا آنکه بساط خیمه را بستند،چهار چوبش را برداشتند،از آن روز که دیدم خیمه صمیمی مان سقف ندارد دلم تنگ شده تا به امروز.
چقدر ساده وزیبا بود آن محفل صمیمی حسینی مان!
هرروز عاشورا در وسعت دلمان زنده میشد،قرار بود انتظار را به تصویر بکشیم برای همین صاحب خانه هایی که در جوارشان هستیم..همین چند قدمی..!
آری همین چند قدمی.. خیمه ای دیگر است برای تقرب جستن به حسین(ع) ..حرم مطهر شهدای گمنام!
یادش بخیر آن روزها.راستی آن روزها کمی فرق نمی کردیم؟
انگار آن موقع ها زیباتر انتظار می کشیدیم و این روزها چه خوب خلف وعده می کنیم!
آن روزها بیشتر حواسمان بود واین روزها چقدر حواس پرت شده ایم!بر هر نعمتی شکری واجب است آیا شکر این نعمت که داریم به جا آورده ایم؟
آن روزها گرچه آنطور که باید ،کار نکردیم اما سعی میکردیم!و خداوند از آنجا که یعطی الکثیر باالقلیل است نعمتش را بر ما تمام کرد. گاه فکر میکنم چقدر شایسته بودیم؟که حتما بوده ایم اما چقدر شایسته مانده ایم؟ خواستم از حال و هوای دلمان بگویم بعد گفتم چه حقی است برای من و برای ما که از حال خوشمان حرف بزنیم که خود خواهی است و چه بد خواهی است که برویم کنارشان و حالمان خوش باشد!یادتان هست نوشته "پایان کار نیست که شروع عاشقی ست..."۲ برویم و بار دیگر بخوانیمش.
آنگاه تمام قد بایستیم جلوی آینه ببینیم کمرمان خم نشده از بار مسئولیت هایی که قبول کرده ایم و وعده هایی که عمل نکرده ایم؟
ما از آن روز که آمده اند چه کرده ایم؟ما این روزها چه میکنیم؟حواسمان هست؟!
۱. ۱۵آبان ۱۳۹۰ شروع چله زیارت عاشورا در خیمه سلوک گمنامی، برپاشده در کنار تندیس شهدای دانشگاه جهت اعلام در خواست دانشجویان مبنی بر حضور شهدای گمنام در دانشگاه.
۲. این پست در همین وبلاگ موجود است.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شعری که در ادامه آمده،سروده ی آقای اسماعیل شیری ،از دانشجویان روانشناسی 90 در رثای شهدای گمنام دانشگاه خوارزمی،است.
ای شهیدان خدایی السلام خاکیان نینوایی السلام
ای تو فرزند خمینی کبیر پاکبازان خدایی السلام
با دعای مادرت رفتی،کنون با سلام شهر آیی السلام
نام تو گرچه گم است اینجا ولی برملائک آشنایی السلام
مادر پیرت ببین بنشسته و هردمی گوید کجایی،السلام
چون برفتی چشم او بر در بماند تاشود از در بیایی السلام
فجر هشت نام تو را گمنام کرد تو که یار فجر هایی السلام
تو برفتی در ره دینت کنون بر ره دین روشنایی،السلام
کیست پندارد شهیدان مرده اند یرزقون نزد خدایی،السلام
بسم رب الشهدا
قابل توجه خودم،همه جوانها، همه بچه شیعه ها، همه اونا که از شب ۱۹ ماه رمضان تا شب ۲۳ این ماه، پیراهن مشکی به تن کردند و عزادارمولای مظلوممان علی (ع) بودند،همه اونایی که با شروع سال تحصیلی جدید تو تشکلها قراره فعالیت(فرهنگی،سیاسی،مطالعاتی و...) کنند، این سخن امام معصوم خطاب به ماست،پس در عمل به آن بکوشیم:
مولا علی(ع):
اِن قدّرتُم اَن لا تَعرفوا فافعَلوا
اگر می توانید ناشناخته(گمنام) بمانید،پس چنین کنید.
بعد نوشت:خودم هم الان دیدم،درست بعد از اینکه این پست رو ثبت کردم و وبلاگ رو باز کردم و نشانگر موس رفت روی تیتر پست قبلی یعنی"صاحب خانه دل..." که به مناسبت اربعین شهدای دانشگاهمون در این فضا ثبت شد...گوشه وبلاگ ادرس این پست رو نشون میده که چهلمین پست ِ این وبلاگه....چهلمین نوشته ای که در این خیمه مجازی ثبت شده مربوط به چهلم شهدای دانشگاه مونه..........
اسم و نشانی نداری اما از بین همه آنهایی که میشناسمشان برایم آشناتری ای شهید گمنام!...انگار خیلی سال است که میشناسمت و سابقه رفاقتمان چندین ساله است...
هان! یادم آمد...تو بوی خدا ...بوی اصل...بوی پاکی...بوی انسانیت...بوی محبت میدهی
هرچند سیاه این دنیای آلوده شده ام اما اینها و تو برایم آشنایید ...

اِلهي اِنَّ مَن تَعَرَّفَ بِکَ غَیرُ مَجهُولٍ
خدایا کسی که بوسیله تو شناخته شد گمنام نیست...
بخشی از مناجات روح بخش شعبانیه
آن روز که آمدی شانههایم بر خود لرزید در زیر پیکر مطهر تو! فرو ریخت این هویت پوشالی من در زیر گمنامی و بیهویتی تو!
پاهایم را بر زمین محکم تر کردم که نکند سست شوند در زیر بار این همه عظمت..
تو پاداش کدامین عملی؟..تو مظهر استجابت کدامین دعایی؟..امروز که مظهر یعطی الکثیر بالقلیل شدهای؟... امروز که عاشقتر از همیشهایم،میگویم: مگر نه اینکه عاشق، معشوق را در وجودش عینیت میدهد پس چرا همه چیز من شبیه توست غیر عمل من! بی بهانه آمدهاید یا این آمدن سرزدهتان پر از بهانه است؟... چه کردهایم که شما پاداش کردههایمان باشید و شاید آمدهاید که بشوید تلنگری برای تکلیف عمل نکردهمان... اگر هرگاه از تو میگویم حرفهای من میشود شعار! دست من نیست که از فاصله فکر من است تا عینیت تو..! همه آنانی که برای حضورت اشک ریختند، امروز آنانی که با آمدنت بیدار شدهاند.. حتما عهد و پیمانی بستهاند برای ثابت قدمی! برای شروع عاشقی..... باشد که توفیق یابیم و غیرت!
این پست ثابته. پستهای جدیدتر را که در زیر این پست قرار میگیرند را هم ملاحظه بفرمایید.
از خانم سندس بابت هدیه این عکس به خیمه سلوک گمنامی تشکر میکنیم.

چشمتان روشن، چشممان روشن !
آمدند آنانی که سالها انتظار آمدنشان را می کشیدیم.
شهر را با خبر کنید.... ما همنشین یاران مهدی(عج) شده ایم....
به مادران شهید مژده دهید.. که پسرانشان آمده اند گرچه بی نام!
بیایند در آغوش بگیرند و صدایشان کنند علی اکبر!
...
روز شنبه چقدر فضای دانشگاه باشکوه شده بود..
خدا قوت جانانه به همه خادمین شهدا...به همه دوستانی که شبها را یا در مسجد یا در فضای دانشگاه صبح کردند...
بسم رب الشهدا

فقط یک روز مانده
و امروز روز آخر انتظار است...
کاش آخرین جمعه انتظار مهدی فاطمه(عج) بود...
بعد از نماز مغرب و عشاء مراسم شبی با شهدای گمنام در مسجد حضرت امیرامومنین دانشگاه خوارزمی برگزار میشود.
ستاد تدفین شهدای گمنام دانشگاه رسمی
بسم رب الشهدا

2 روز مانده تا عطر شمیم گل یاس؛بوی نرگس در آسمان بپیچد
2روز مانده تا غربت بقیع؛ بوی چادر خاکی آسمان دلها را بارانی کند...
2 روز مانده تا طعم شیرین وصال...
در زیر آسمان شب این دانشگاه؛ پر از شور و هیاهوست...
در تکاپو برای میزبانی صاحبخانه...
بسم رب الشهدا
3 روز تا مهمانی لالهها در دانشگاه خوارزمی مانده
3 روز فرصت داریم تا دلهایمان را از کینه و دلخوری پاک کنیم...
در کنار فضاسازی دانشگاه، فضای دلهامان را نیز آماده کنیم برای این مهمانی ...
--------------------------------------------------------
پ.ن: شرمنده، میدونم کمی دیر شده و از دیروز باید این کار رو شروع میکردم اما امروز فرصت شد تا بتونم بیام اینجا.
بسم رب الشهدا
یا زهرا (س) ادرکنی
نمیدونم التماسها و دعاهای کدامتان در درگاه الهی به اجابت رسید.. ناز کداممان را شهدا خریدند ...
خاک دانشگاه خوارزمی (تربیت معلم سابق) به قدوم مبارک شهدا متبرک میشود.
مراسم تشییع پیکر پاک دو شهید گمنام روز شنبه 27/03/1391 ساعت ۸ صبح از میدان شهید آجرلو(میدان سپاه) شهرستان کرج به سمت دانشگاه خوارزمی برگزار میشود....
نمیدونم باید چی بنویسم...واقعا نمیدونم...بچه های یادتونه 40 روز رو زمین سرد دانشگاه 40 زیارت عاشورا خواندیم....بچه های یادتونه روز آخر و پرچم حرم حضرت ابوالفضل العباس رو....بچهها آماده باشید که از این به بعد زیارت عاشورا ها رو کنار مزار شهدای گمنام دانشگاهمون زمزمه میکنیم...
یا حسین(ع) ....

کاروان فرزندان روح الله، در آغوش روح الله به میعادگاهشان، حرم پیر و مرادمان روح خدا رسیدند...
شهدا همیشه از ما جلوترند،حتی در تبریک روز پدر...آخر در مرام شهدا نیست که بر روی سنگ مزارشان بنویسند فرزند روح الله و آنها روز پدر به پیش روح الله نیایند و روز پدر را به او تبریک نگویند...
امام عزیز! شاهد باش که 96 تا از فرزندان پاکت بعد از این همه سال این همه راه آمدن تا روز پدر را به تو و جانشین بر حقت "امام خامنهای" تبریک بگویند....آمدند بگویند از برکت تربیت معنوی تو بود که در بهشت رضوان جای گرفته اند و عزت ابدی پیدا کردند...
چقدر امسال حال و هوای روز پدر متفاوت است...
96 پسر آمدند و کلی دلهای مرده را زنده کردند و حال رسیدند به آغوش پدر مهربانشان روح الله... و کادوی روز پدر " خودشان" را آوردند با کلی عطر یاس و نرگس....
روزت مبارک پدر خوبمان روح الله...
بسم رب الزهرا
وسایلم را که برداشتم،آمدم دم اتاقشان.
- تو که هنوز آماده نشدی،مگه نمیخوای بری خونه؟
نگاهام کرد
- نه
- نه؟ تو که روزها رو میشمردی تا آخر هفته برسه!
لبخندی زد و گفت: «این پنجشنبه مهمون داریم،بذاریم و بریم؟!»
از اتاقشان که بیرون آمدم صاف رفتم توی اتاق خودمان و وسایلم را گذاشتم سرجایش. مهمان داشتیم،رسم مهماننوازی نبود که بگذاریم و برویم.
تکهای از "قلب ِ این کتاب نیست!" خاطرات تدفین شهدای گمنام دانشگاه شهرکرد.
پ.ن: خدایا! دانشجویان خوارزمی هم مهمان نوازیشان کمتر از باقی دانشجویان این مرز و بوم نیستااا .... دریاب
شهدای گمنام ببرید از ما نام...تا بنوشیم جرعه تا رسیم بر آن کام...
میخواست که کاری انجام دهد. گفتم: «حالا زیاد سرمون شلوغ نیست. دو سه روز دیگه بیا».
گفت: «مامانم زنگ زده که حتما امشب برم خونه. نه واسه تدفین هستم، نه یادواره... تو رو خدا... میخوام یه کاری انجام بدم».
قیچی را دادم دستش تا مقواها را ببرد. خندید همینطور که مقواها را نگاه میکرد، به زور موهایش را که در باد میرقصید هُل داد زیر مقنعهی کوتاهش.
تکیهای از "قلب ِ این کتاب نیست!" خاطرات تدفین شهدای گمنام در دانشگاه شهرکرد
خبری شنیدم که خیلی خوشحال شدم و با بیانش شما رو هم در این خوشحالی شریک میکنم:
مکان مورد نظر برای تدفین شهدا در دانشگاه مشخص شده
پ.ن : مطمئنم در دانشگاه خوارزمی(البته خوارزمی منهای رتبه دوم از نظر فعالیتهای فرهنگی!!) اگر فضای دانشگاه به یاد شهدای گمنام معطر شود از این دست دانشجوها کم نیستند... مطمئنم.
با نام خدای تمام شهدا،که عاشقانه خدایشان را دوست داشتند آغاز میکنم
حرف میزنند،استدلال میآوردند،مناظره میکنند،طعنه میشنوند،جوابهای منطقی و غیر منطقی،حتی شاید فحش. تک نفری،دو نفری یا شاید سه نفری چندماه است، یا سال که کارشان، عشقشان و زندگیشان شده همین، رفع شبهات تدفین.
منبع: کتاب " قلب ِ این کتاب نیست!" خاطرات تدفین شهدای گمنام در دانشگاه شهرکرد.
پ.ن: زین پس خاطرات کوتاه دانشجویان دانشگاه شهرکرد را در این صفحه قرار میدهم به امید روزی که خاطرات دانشجویان دانشگاه خوارزمی را اینجا ثبت کنیم...
سه گل صلوات هدیه به شهدای گمنام
حرف در گلو مانده: بنر نصب کرده اند و کسب مقام دومی دانشگاه در انجام فعالیتهای فرهنگی را به ما (!!) تبریک گفته اند... دانشگاه خوارزمی رتبه دوم باشد وای به حال باقی دانشگاه ها.... ما که کار فرهنگی و تاثیر کار فرهنگی ندیده ایم... وقتی نظارت نباشد و ملاک کاغذها و گزارشات کاغذی باشد نتیجه این میشود!!!

نمیدانم تا کنون چند کتاب در مورد شهدا خواندهای، چند بار در قطعه شهدا راه رفتهای و بر سر مزار شهیدی نشسته ای، نمیدانم که میدانی و میشناسی جوانهایی که سرمزار شهدای گمنام زیارت عاشورا میخوانند یا جوان هایی که هرپنجشنبه سرمزار شهید آوینی شمع روشن میکنند. جوانانی که به زیارت مزار شهیدحاج امینی میروند و این شهید را "داداش امیر" خطاب میکنند...جوانانی که بر سرمزار شهید احمد پلارک هستند،یا جوانی که نذر میکند و گندم بر روی مزار شهدای گمنام میریزد ؟ و هرکدام از این جوانان سیره و اخلاق شهیدی را الگو قرار دادهاند و انگار بخشی از زندگیشان(یا همه آن) با این شهید گره خورده است...
حال تاثیر گذارترین شهید زندگی شما چه کسی است؟؟؟ اگر قرار بود شما شهیدی را انتخاب کنید برا الگو گیری کدام یک را انتخاب میکردید؟ اگر قرار بود حضور شهیدی را در دانشگاه انتخاب کنید چه کسی رو انتخاب می کردید؟تا حال هیچ گلزار شهدا رفتی؟ چه احساسی داشتی؟

فرمانده نمی گذاشت بیاید.
می گفت: کوچک است. می ترسد. عملیات و بقیه رو لو می دهد.
پسر گریه و زاری کرد ، بقیه هم پا در میانی کردند.
فرمانده گفت: من مسئولیت قبول نمی کنم. یکی مسئولیتش رو قبول کنه
***
....پسر ، فرمانده ی زخمی را گرفته بودی روی دوشش.
می گفت: نترس
می گفت: می رسانمت عقب
می گفت: گریه زاری نکن ، لو می رویم
می گفت: من مسئولم شما را برسانم عقب ، چاکرت هم هستم.
ازنظر سن و سال از ما هم کوچکتر بوده لابد...گاهی به این فکر میکنم که داریم انتظار آمدن پیکر مطهر چنین عزیزانی را میکشیم...چه انتظار قشنگی...حواسمون رو خیلی باید جمع کنیم.
خدایا کمکمون کن این انتظار نقطه آغازی باشه برای اینکه اخلاق و رفتارمون رو شبیه این بزرگمردان کنیم...
بسم رب الشهداء و الصدیقین
کلیهی فرماندهان لشکرها و تیپها به گوش باشند، به محض تاریک شدن هوا نیروهای خود را به نقطهی عزیمت برسانند و به سمت نقطهی رهایی حرکت کنند. راس ساعت5/1 بامداد با شنیدن رمز یا زهرا(س) بر دشمن یورش ببرید.
یازهرا(س) ... یا زهرا(س)
شادی روح شهدای گرانقدر عملیات کربلای 5 صلوات
یاد تمامی شهدای این عملیات غرور آفرین گرامی باد
بسم رب الشهداء
تدفین شهدا در دانشگاه.احیاء روحیه خودباوری
منفعت دشمنان اقتضا می کند ما این اعتماد و اعتقاد را به خود نداشته باشیم که می توانیم.می توانیم برروی پای خویش بایستیم واگر همه جهان هم بر علیه ما بسیج شدحرف خود را با اقتدار تمام بیان کنیم.اگر روحیه خود باوری کنار رفت،سیر ابتکار،تولید و توسعه متوقف خواهد شد.خواه ناخواه با خویش خواهیم گفت که ما یک کشور جهان سومی هستیم و کشور جهان سومی را چه به این کارها.اینجاست که تبدیل می شویم به یک مصرف کننده پسمانده تولیدات کشور های صنعتی دنیا.تبدیل می شویم به یک کشوری که در مقابل کوچکترین تهدید و فشار سر فرود خواهد آورد.
اما اگر به خاطر آوردیم روزی را که با دست خالی در برابر ۸۶کشور جهان ماهها و سالها با قدرت و صلابت جنگیدیم و حتی کمک های نظامی ابر قدرتان هم نتوانست خللی در عزم استوارمان ایجاد کند ،آنگاه است که خود را بهتر باور خواهیم داشت.وقتی می شنویم پرویز مشرف با کمال ناباوری هنوز در مورد والفجر۸ و فتح فاو سخن می گویدو از آنچه در آن جنگ گذشت با حیرت یاد می کند، خواهیم دانست که اگر با اتکا به اعتقاداتمان تصمیم گرفتیم و بر خدا توکل کردیم می توانیم به راحتی ابهت پوشالی مستکبران جهانی را بشکنیم.موفقیت های امروزمان چه در زمینه انرژی هسته ای چه در زمینه سلول های بنیادین، داروی ایدز، ضایعات نخاعی و...همه و همه نشان از رشد این روحیه دارند.اگر پذیرفتیم که به واقع می توانیم حتی با وجود همه تحریم ها و با دست خالی چشمان غرب را شگفت زده کنیم و کشورمان ایران را بسازیم ،در مقابل ظلم ظالم سر تسلیم فرود نیاوریم و از حق مظلوم در سراسر جهان با اقتدار تمام دفاع کنیم ،قطعا در آینده ای نزدیک می توانیم حتی به برتری جهانی برسیم.
رزمندگان انقلاب چهره های مثال زدنی و به عبارت بهتر نمادهای خود باوری هستند.از این منظر و جهت حضورشان سبب احیاء اعتماد به نفس و قوت قلب در بطن جوامع خواهد بود.چرا که ثابت کردند با دست تهی اما با ایمانی راسخ و عزمی استوار می توان در برابر تمام پلیدی ها ایستاد و مردانه دفاع کرد.
فیض بردن از برکت حضور
جایگاه ومقام شهیدان تا آنجاست که علی ابن ابی طالب علیه السلام،امام معصوم آرزوی شهادت می کند.(نهج البلاغه خطبه 23)شکی در جایگاه و رتبه شهیدان که از همه هستی خویش برای حفظ میهنشان گذشتند نیست.یقینا نفس حضور مردان خدا ،پاکان و بزرگان در هر فضایی می تواند منشا فیض باشد،مردان خدا به جهت آنکه در راه او گام برداشتند و همه گناهانشان مطابق روایات آمرزیده شده است.(میزان الحکمه_جلد5-ص 192) معدن و منبع فیضند.علاوه براین فیض، مجالست با پاکان و مردان خدا انسان ساز است.
والسلام علیکم و رحمـه الله.
بسم رب الشهدا...
تدفین شهدا در دانشگاه. حفظ پیوند نسل ها
از اندلس اسلامی شنیده اید؟ میدانید که در عصر خویش جزو پیشرفتهترین مناطق جهان بوده است؟ آیا ریشههای انحطاط این کشور را مرور کردهاید؟ پژوهشگری درباب توصیه به غرب چنین سخن میگفت که اگر خواستید کشورهای اسلامی را خاموش کنید نیازی به جنگ مسلحانه نیست، کافی است فاصله نسلها را آنقدر زیاد کنید که کشورها گذشتهشان را به فراموشی بسپارند. باید فضای فرهنگی را آنقدر مسموم کرد که جوانان کشورها فرصتی برای کسب علوم و مهارتها و اندیشه در امور جهانی را نداشته باشند.
دراین راستا در بسیاری از کشورهای اسلامی تلاش میشود خط نوشتاری مرسوم کشور به انگلیسی تغییر یابد. زبان تفاوتی نمیکند .تنها نوشتار با حروف انگلیسی خواهد بود. نتیجه آن میشود که نسلهای آینده با فرهنگ اسلاف خویش بیگانه میشوند. کتبی که شرح آداب و رسومشان بوده به جهت نا آشنایی با زبان کنار گذاشته میشوند و کم کم زمینه استحاله کامل فراهم میآید.در آندلس اسلامی نیز به نوعی این راهکار در دستور کار قرار گرفت.برخی اختلافات و فساد اخلاقی و فاصله افتادن بین نسلها یکی از پیشرفتهترین کشورها را از پای در آورد.هیچ از خود پرسیدهاید چرا امروز همه هزینهها افزایش مییابد اما با وجود همه تحریمها هزینه اینترنت نه تنها افزایش نمییابد بلکه روز به روز کاهش مییابد؟ آیا میدانید سرورهای اصلی پشتیبانی کننده از فضای اینترنتی در خاک کدام کشور قرار دارند و در اختیار چه کسانی هستند؟ هزینهها به نظر شما طبیعی است؟
زمان میگذرد . کسانی پای به عرصه هستی میگذارند که نه فضای انقلاب را درک کردهاند نه طعم سختیها و دشواریهای آن را چشیده اند. اینجاست که تدفین شهدا اهمیت پیدا می کند. اگر این نسل که جنگ را ندیده است از آنچه بر کشورش گذشته بی اطلاع باشد! بافرهنگ اسلافش پیوند نخورد یقینا استحاله فرهنگی او را به سمت و سویی سوق خواهد داد که منافع ابر قدرتان اقتضا میکند. یقین کنیم که دشمنانمان بیکار ننشستهاند تا ما با حیثیتشان در عرصه جهانی بازی کنیم...
به شرط حیات ادامه دارد....
تدفین شهدا در دانشگاه.چرا؟
بی شک شهدا بهترین هایند.بهترین ها شایسته است در بهترین جایگاه ها قرار گیرند و دانشگاه از آنجا که مبدا تحولات یک کشور است از ارزشمند ترین مکان هاست.
در این پست و ان شاءالله پست های بعدی به دلایلی چند از ضرورت های تدفین شهدا در دانشگاه می پردازیم:
حفظ فرهنگ جهاد و مبارزه
آیا از خویش پرسیده اید چرا امروز کشور هایی چون افغانستان و تر کیه به زور وادارمی شوند آیات جهاد و شهادت را از کتب درسی خویش حذف کنند؟امروز غرب به نیکی آنچه را دیروز خمینیسم می نامید در جنگ ۳۳روزه لبنان و در موج جریان یافته بیداری اسلامی در کشور های خاور میانه یافته است.برای مبارزه با موج خروشان بیداری و عدالت خواهی تشیع باید مفاهیمی که تا دیروز با عنوان جهاد و مبارزه شناخته می شد از ذهن جوانان کشور های مسلمان خارج شود.از این منظر منفعت غرب و زور گویان جهانی اصولا اقتضا میکند دین مفهومی بی خطرو محافظه کار پیدا کند.اسلامی که حضرت امام (ره) از آن تعبیر به اسلام امریکایی می کرد."اسلامی که در مقابل ظلم ازسر ذلت سخن میگفت. غرب این اسلام را برای کشور های مسلمان می پسندد.بدین دلیل است که می بینم هر کس که از جهاد سخن گفت تروریست لقب میگیرد.
از این نگاه ضروری است که شرایط انتقال نسل به نسل این فرهنگ فراهم آید. تدفین دلیر مردان روزهای نبرد در سطح دانشگاه ها می تواند در این راستا از ارزشمندترین راهکارها قلمداد شود. برای درک کامل این مفهوم ضروری است تبعات فراموش شدن روحیه ظلم ستیزی در بین اقشار جامعه را تصور کنید.
اهمیت این معنا تا آنجاست که وقتی سازمان سیا در مورد ایران جلسه برگزار میکندیکی از سه محور مبارزه بر علیه ایران مقابله با این فرهنگ بیان میشود و آنچه با نام فرهنگ عاشورا می شناسیم مورد هدف قرار می گیرد.وچه زیبا امام راحل فرمود که آنچه داریم از عاشوراست.
به شرط حیات ادامه دارد....
بسم رب الشهدا...
سلام بر آنان که با گفتن "یاحسین" لباس رزم پوشیدند،در خلوت جبهه به رازونیاز باپروردگارشان نشستند و عاشقانه در پرتو نور حسین حرکت کردند...آنان که هم اشک عرفات داشتند و هم در برابر طاغوت زمان سرخم نکردند...آنان که سنگرهای جبهه،میز تحریرشان نارنجک کمربندشان،کوله بار مهمات کوله پشتی شان...و خون سرخ جوهر قلمشان بود...
آنانی که صدای پای باران را شنیدند-هم آنان که حضورشان بوی ملکوت میدهد..
وسلام بر تو...تویی که میخواهی عطر ملوک را میهمان خاک تربیت معلم کنی که اگر آغشته شود به عطرش دیگر خاک نیست...رسیدن به اوج است،شیفتگی است،دچار شدن در لحظه ی آبی عشق است...
خودت،همکلاسیت،هم اتاقیت،هم شهریت....
تاکجا مرد عملید؟؟؟ اصلا واقعا میخواهید هم سفره ی آسمانیان باشید؟؟؟دلتان هیچ هوس پرواز دارد؟؟؟حس میکنید گمشده وجودتان را؟؟؟وهزاران علامت سوال دیگر....
ببین اگه مرد عملی،هر کاری که از دستت برمیاد باید انجام بدی.اولین قدم هم اینه که بگی تا کجا پایه کاری؟؟هر کی هر پیشنهادی داره،هر توانمندی داره بیاد و بگه تا زودتر آماده مهمونی بشیم....
دوستات اگه نمیان تو نظرشون رو بپرس....
پ.ن۱-نکنه فرجه ها وامتحانا پای اراده بعضی تون رو سست کنه!!!!
پ.ن۲-به خواهرای محترم بر نخوره،بابت استفاده از کلمه «مرد»، همه خوب میدانیم که در طول تاریخ ثابت شده که بوده اند زنان ودخترانی که مردانه تر از مردان زمانه شان ایستاده اند ... پس همه با هم بسم الله،توکل بر خدا...
بسم رب الشهدا...
یک روز استاد توی کلاس درس گفت: تمام عضله های بدن از مغز دستور می گیرند. اگر ارتباط مغز با اعضای بدن قطع شود ، حرکت و فعالیت آنها مختل می شود و اگر هم واکنش داشته باشند ، غیر ارادی و نامنظم است. یکی از دانشجویان که سن بیشتری نسبت به بقیه داشت و همواره خاموش بود ، بلند شد و گفت: ببخشید استاد! وقتی ترکشِ توپ سرِ رفیقِ من را از زیر چشم هایش برد ، زبانش تا یک دقیقه الله اکبر می گفت.
....
هیهات اگر میدان خالی کنیم...
ما هنوز سر مطالبه خود محکم ایستاده ایم...
کمی سکون اینجا را بر بنده ببخشید. شلوغیهای این روزها فرصتی برای آمدن به خیمه مجازی نمیدهد...انشالله که دیگه شاهد این سکون نخواهیم بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
عمریست عاشقم، مگر نه اینکه عاشق کم کم رنگ و بوی یار به خود میگیرد؟
عمریست گشتهام، مگر نه اینکه جوینده، به هدف خود خواهد رسید؟
و اما عمریست همچنان حیران و سرگشته یارم؟!
نمی دانم چقدر مرا به خلق و خوی یار میشناسند، نمیدانم چقدر از راه را طی کردهام ؟ اما می دانم که چفیه و لباس خاکیام مرا هیچ شبیه تو نکرده است. من در هر نقطهای که باشم به دنبال آن مداری میگردم که تو پیرامون آن گشتهای...من هر چه از تو بدانم انگار هیچ از صفای باطن تو نمی دانم...شاید به خاطر آن است که رسم عاشقی نمی دانم!... شاید از عمل به دورم...
به دنبال تو گشتهاند همه آنجاهایی که میشد پلاکی...استخوانی... نشانی از تو پیدا کنند و اما من به دنبال تو گشتهام در میان نجواها و کلامهایی که از جنس نورند در میان گامهایی که بر مدار عاشقی میگشتهاند من تو را یافتهام حتی در میان داستانهای افسانهای ما زمینیها...
من از نردبان بالا رفتهام تا دستهایم به تو نزدیک شوند...من هر روز آسمان را به نظاره مینشینم تا شاید من هم بالهایم بلند شوند...بالهای شور و اشتیاقم را میگویم...بالهای معرفت... بالهای شعور...
من هر روز تو را در قاب عکسهای رنگی دیدهام هر بار که میبینمت انگار قلبت پر تپشتر از همیشه جمله سربندت را تکرار میکند...
من تو را در قاب کاغذی عکسها، در میان پنجره زودگذر فیلمها دیدهام من صدای تو را وقتی که گفتند زندهایی شنیدهام... اما تو ماندگارتر از این حرفهایی...
حسی به من میگوید تو بسیار به من نزدیکی و من چقدر از تو دورم... که هنوز بعد از این همه آشنایی با توام و از تو مهجورم... هر بار که به تو فکر کردهام و هر بار که به دیدار تو آمدهام مرا بردهای به آنجاهایی که حق قلب ها را میلرزاند، ایمان را میلرزاند، اشک را جاری میکند، غبطه را زنده میکند...
باز تو همهی اینهایی که گفتهام نیستی... به راستی که سلوک تو، سلوک گمنامیست....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از هم دانشگاهی های محترم این نوشته را برای "سلوک گمنامی" ارسال کردند. ازشون ممنونم.
از دوستانی که نظراتشون رو بیان میکنند ممنونم.
خواندن وصیت نامه که در ستون "بخوانیم و عمل کنیم" قرار دارد را از دست ندهیم.
پیام نوشت: با هم باشیم ... وحدت به کارها برکت میدهد.
دوستانه نوشت: اگر وحدت و باهم بودن بشود دغدغه مان. باور کنید همه چیز حل میشود.