سرباز راستین و صادق اسلام

این پست تقدیم به روح شهید مهدی باکری، اولین شهید گمنامی که اسمش در خیمه سلوک گمنامی مان ثبت میشود.

*****

به نقل از شهید احمد کاظمی:

...مهدی تماس گرفت گفت می آیی؟ 

گفتم: با سر

گفت:زودتر                                        

آمدم خود را رساندم به ساحل دجله دیدم همه چیز متلاشی شده و قایق ها را آتش زده اند.با مهدی تماس گرفتم گفتم چه خبرشده،مهدی؟

نمی توانست حرف بزند. وقتی هم زد با همان رمز خودمان حرف زد گفت: اینجا اشغال زیاد است. نمیتوانم.

از آن طرف از قرار گاه مرتب تماس می گرفتند می گفتند: هر طور شده به مهدی بگو بیاید عقب

مهدی می گفت نمیتواند. من اصرار کردم.به قرار گاه هم گفتم.گفتند :پس برو خودت برش دار بیاورش.

نشد نتوانستم. وسیله نبود.آتش هم آنقدر زیاد بود که هیچ چاره یی جز اصرار برایم نماند.

گفتم((تو را خدا،تو را به جان هر کس دوست داری،هر جوری هست خودت را بیا برسان به ساحل، بیا این طرف))

گفت: ((پاشو تو بیا، احمد!اگر بیایی، دیگر برای همیشه پیش هم هستیم))

گفتم:این جا،با این آتش، نمیتوانم.تو لااقل...

گفت: ((اگر بدانی این جا چه جای خوبی شده،احمد.پاشو بیا!بچه ها این جا خیلی تنها هستند))

شهید مهدی باکری

فاصله ما هفتصد متری می شد.راهی نبود.آن محاصره و آن آتش نمیگذاشت من بروم برسم به مهدی و مهدی مرتب می گفت:پاشو بیا ،احمد!

صداش مثل همیشه نبود .احساس کردم زخمی شده.حتی صدای تیر های کلاش از توی بی سیم می آمد.بارها التماس کردم.بارها تماس گرفتم.تا اینکه دیگر جواب نداد.بی سیم چی اش گوشی را برداشت گفت:اقا مهدی نمی خواهد،یعنی نمیتواند حرف بزند...

ارتباط قطع شد.تماس گرفتم،باز هم وباز هم، ونشد...


۱۳۶۲/۱۲/۲۵: در عملیات بدر در منطقه هورالعظیم، در حالیکه به همراه تعداد اندکی از یاران وفادارش در شرق دجله وارد نبردی تن به تن با دشمن شده بود، در اثر اصابت گلوله به ناحیه پیشانی بشدت مجروح شد و جسم بی‌جانش جهت انتقال به عقب در قایقی قرار داده شد ولی قایق روی رودخانه مورد اصابت موشک آرپی‌جی قرار گرفت و پیکر مطهرش در موجی از آتش با دجله به دریا پیوست.

مطالب در مورد آقا مهدی باکری زیاده و امکان درج همه این مطالب در این وبلاگ نیست. برای مطالعه مطالب بیشتر از شهید باکری به این دو لینک مراجعه کنید : (نوشته های این دو لینک را از دست ندهید)

سردار شهید آقا مهدی باکری  و  باکری شناسی های اسکالپل

 انشاالله به حول و قوه الهی از این پس به معرفی شهدای بزرگواری که پیکر مطهرشان هیچگاه بازنگشت(مگر در کاروان شهدای گمنام) میپردازیم. باشد که رضایت امام زمان(ع) و حضرت حق را کسب کنیم.

عملیات والفجر8

بسم رب الشهدا...

عمليات والفجر 8 در تاريخ 20 بهمن 1364 با هدف آزادسازي منطقه فاو شروع شد و با خلق حماسه‌اي تاريخي و کاري که به لحاظ دانش نظامي مدرن غير ممکن مي‌نمود با عبور رزمندگان اسلام از رودخانه خروشان اروند و فتح فاو پايان يافت. فتح فاو از نظر سياسي، بسيار مهم و استراتژيک بود و توازن نظامي جنگ ایران و عراق را به سود ايران رقم زد.

شروع عملیات با قرائت رمز "بسم الله الرحمن الرحيم لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم و قاتلوهم حتي لا تکون فتنه يا فاطمه الزهرا، يا فاطمه الزهرا، يا فاطمه الزهرا" در ساعت ۲۲:۱۰ بوده است.

 

والفجرمقدماتی

بسم رب الشهدا

عملیات والفجر مقدماتی در ساعت۲۱:۳۰ در تاریخ ۱۷/۱۱/۱۳۶۱ با «بسم الله الرحمن الرحیم و لاحول و لا قوه الابالله العلی العظیم اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین» و رمز مقدس یاالله..یاالله..یاالله در سه محور آغاز شد و نیروها در تاریکی مطلق شب پیشروی خود را به منظور پاکسازی میادین مین و شکستن خطوط دشمن در منطقه فکه-چزابه آغاز نمودند.

شهید وارسته حسن باقری(غلامحسین افشردی) از شهدای گرانقدر این عملیات میباشند.

دست نوشته باقی مانده از شهدای عملیات والفجر مقدماتی در قتلگاه فکه که بعدها توسط گروههای تفحص پیدا شد:
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم.
آب را جیره بندی کرده ایم.
نان
را جیره بندی کرده ایم.
عطش همه را هلاک کرده است.
همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال
خوابیده اند.
دیگر شهدا تشنه نیستند.
فدای لب تشنه ات پسر فاطمه


بهترین ها

شهدا

نمی‌دانم تا کنون چند کتاب در مورد شهدا خوانده‌ای، چند بار در قطعه شهدا راه رفته‌ای و بر سر مزار شهیدی نشسته ای، نمی‌دانم  که می‌دانی و می‌شناسی جوانهایی که سرمزار شهدای گمنام زیارت عاشورا می‌خوانند یا جوان هایی که هرپنج‌شنبه سرمزار شهید آوینی شمع روشن میکنند. جوانانی که به زیارت مزار شهیدحاج امینی می‌روند و این شهید را "داداش امیر" خطاب میکنند...جوانانی که بر سرمزار شهید احمد پلارک هستند،یا جوانی که نذر میکند و گندم بر روی مزار شهدای گمنام میریزد ؟ و هرکدام از این جوانان سیره و اخلاق شهیدی را الگو قرار داده‌اند و انگار بخشی از زندگی‌شان(یا همه آن) با این شهید گره خورده است...

حال تاثیر گذارترین شهید زندگی شما چه کسی است؟؟؟ اگر قرار بود شما شهیدی را انتخاب کنید برا الگو گیری کدام یک را انتخاب میکردید؟ اگر قرار بود حضور شهیدی را در دانشگاه انتخاب کنید چه کسی رو انتخاب می کردید؟تا حال هیچ گلزار شهدا رفتی؟ چه احساسی داشتی؟

 

بزرگ مردان کوچک

فرمانده نمی گذاشت بیاید.

می گفت: کوچک است. می ترسد. عملیات و بقیه رو لو می دهد.

پسر گریه و زاری کرد ، بقیه هم پا در میانی کردند.

فرمانده گفت: من مسئولیت قبول نمی کنم. یکی مسئولیتش رو قبول کنه

***

....پسر ، فرمانده ی زخمی را گرفته بودی روی دوشش.

می گفت: نترس

می گفت: می رسانمت عقب

می گفت: گریه زاری نکن ، لو می رویم

می گفت: من مسئولم شما را برسانم عقب ، چاکرت هم هستم.


ازنظر سن و سال از ما هم کوچکتر بوده لابد...گاهی به این فکر میکنم که داریم انتظار آمدن پیکر مطهر چنین عزیزانی را میکشیم...چه انتظار قشنگی...حواسمون رو خیلی باید جمع کنیم.

خدایا کمکمون کن این انتظار نقطه آغازی باشه برای اینکه اخلاق و رفتارمون رو شبیه این بزرگمردان کنیم...

منبع :کبوترانه پریدید،خوش به حال شما

سردار کربلای 5

در سال 1333 سردار رشيد، حاج يدالله كلهر، در روستاي «باباسلمان» شهريار در خانواده‌اي مذهبي و متوسط به دنيا آمد. وي پس از گذراندن دوران كودكي و دبستان به دليل نبود امكانات در روستا، مقطع دبيرستان را در شهريار گذراند. سال 1353 به خدمت سربازي رفت و پس از آن به كار آزاد روي آورد. از ويژگي‌هاي آشكار وي در دوران جواني، كمك به هم‌نوعان خود بود.

كلهر رفتاري بزرگ‌منشانه داشت و مردانگي و شجاعت با جانش آميخته بود. وضعيت سخت زندگي در روستا و ديدن فقر و تنگدستي مردم، آتش عشق به برقراري عدالت و مبارزه را در درون او برافروخته بود. به همين دليل، در نخستين طليعه حركت‌هاي انقلابي، به صف انقلابيون پيوست و با گروهي از جوانان در تصرف پادگان «باغشاه» سابق (ميدان حر كنوني) همت گمارد. يك بار هم در جريان مبارزات انقلاب، هدف اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد.

پس از پيروزي انقلاب و ضرورت دفاع از كوي و برزن در تشكيل پايگاه‌هاي دفاعي و كميته‌ها در مساجد براي حراست از دستاوردهاي انقلاب در محل سكونت خود، نقش رهبري داشت و با دادن آگاهي به مردم، نسبت به رفع نيازهاي آنان اقدام مي‌كرد

در شهريور 1358 با تشكيل سپاه كرج به عضويت اين نهاد درآمد و به خاطر شايستگي‌هاي او به عنوان جانشين عمليات سپاه كرج مشغول به خدمت شد. وي در نخستين گروه اعزامي از سپاه كرج به كردستان، سرپرستي گروه را بر عهده گرفت و در آزادسازي شهر سنندج با وجود آن‌كه نيروهاي تحت فرماندهي او پس از پايان مأموريت به كرج بازگشتند، او در منطقه ماند و به فرماندهي عمليات شهر تكاب منصوب شد.

با آغاز جنگ تحميلي، به كرج بازگشت و پس از سازماندهي تعدادي از نيروهاي رسمي و بسيجي، به جنوب رفت و در همان روزهاي نخست جنگ، جبهه «فياضيه» در آبادان را تشكيل داد و مدتها به عنوان فرمانده محور جبهه فياضيه مشغول خدمت شد.

در عمليات «طريق‌القدس» با سمت فرمانده گردان وارد عمل شد كه به دليل نبوغ و رشادت‌ها و خلاقيت‌هايي كه از خود نشان داد، جانشين تيپ «‌المهدي» شد. در عمليات فتح‌المبين، بيت‌المقدس و رمضان، به عنوان فرمانده لشكر 27، مسئول محور و در والفجر مقدماتي، جانشين تيپ نبي‌اكرم(ص) بود. شهيد كلهر در عمليات «كربلاي 5»، قائم‌مقام لشكر ده سيدالشهدا‌(ع) بود كه به درجه رفيع شهادت رسيد.

صلابت، شهامت، صبر و توكل او بر خدا و حضور او در ميادين مختلف از همان دوران جواني از او فرماندهي لايق ساخته بود. شجاعت در ذات او بود. او علمدار رشيد لشكر بود، عمرش در جهاد في سبيل الله گذري شده بود. ضربت‌ها را به جان مي‌خريد تا انقلاب آسيب نبيند. او كمتر حرف مي‌زد، اما هرگاه لب به سخن مي‌گشود، درك عميقش از مسائل و فكر بلند او در بررسي و تحليل قضايا در لابه‌لاي جمله‌هاي كوتاهش آشكار مي‌شد.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد....


پ.ن:دیروز در سالروز عروج آسمانی این بزرگ مرد،جمعی از دانشجویان دانشگاه تربیت معلم برسر مزار ایشان در امامزاده محمد کرج مهمانشان بودند.